You are currently viewing آخرین کلمه در مورد هیچ

آخرین کلمه در مورد هیچ


سال ها پیش، کارول ایوانز، که در آن زمان زیست شناس اداره مدیریت زمین در شمال شرقی نوادا بود، به من گفت که می خواهد کتابی بنویسد به نام استریم داستان ها – یک سری از وینیت ها در مورد جریان های زیادی که منطقه او را درگیر کرده و حرفه او را مشخص کرده است. من نمی دانم که آیا او امروز روی آن کار می کند یا نه (کارول، اگر این را می خوانی، امیدوارم که بخوانی!)، اما همیشه به نظر من یک پیش فرض درخشان بود. . جریان‌ها و روایت‌ها اشتراکات زیادی دارند: آن‌ها بین نقاط جریان دارند اما واقعاً به پایان نمی‌رسند، آنها تابع نیروهای تاریخ هستند اما خودشان آن را شکل می‌دهند. هر دو قهرمان دارند – در مورد نهرها، موجودات زنده ای که در آنها زندگی می کنند و در برخی موارد شکل فیزیکی آنها را مجسمه می کنند.

بنابراین در اینجا تاریخچه کوتاه من در جریان است که دارای یک آبراه به نام سون مایل کریک است. و مانند بسیاری از داستان های خوب، شامل بیش از حد است.

سون مایل کریک از روی شانه جنگل لغزنده ارس که بر فراز بوئنا ویستا، کلرادو، شهری در کرانه رودخانه آرکانزاس، برجستگی می گذرد. در چند سال گذشته، جریان سون مایل به دلایلی که کاملاً واضح نیستند کاهش یافته است – شاید خشکسالی یا برخی تغییرات ظریف در هیدرولوژی یا کاربری زمین. با این وجود، کاهش آب مشکلاتی را برای گاوهای محلی ایجاد می کند، که اگرچه می توانند حتی نازک ترین نهرها را به دریاچه های سالم تبدیل کنند، اما نمی توانند آب را از هوای رقیق تصور کنند.

یک روز صبح در ژانویه، من به همراه مارک بیردزلی، کت بیردزلی و جسیکا دوران، سه علاقه‌مند به بیش‌تر که در حال بازسازی جریان‌های آبی در کلرادو تحت پرچم شرکتی به نام هستند، از Sevenmile Beavers بازدید کردم. اکو متریک. ما چند مایل در یکی از میلیون‌ها جاده خاکی شیاردار که از زمین‌های عمومی در این گوشه از کلرادو عبور می‌کنند، راه رفتیم، سگ‌هایمان دور قوزک‌هایمان حلقه می‌زنند. کایوت های دور جیغ و ناله می کردند.

وقتی جاده به سون مایل کریک رسید، متوجه شدیم که تقریباً خشک شده است. یک اقامتگاه بیور گیر افتاده، که ورودی‌های آن معمولاً غوطه‌ور مانند دهانه‌های غار فاصله دارند، در محوطه‌ای مرطوب، ویرانه‌های در حال فروپاشی یک پادشاهی باستانی قرار داشت. هیجانی از پیش بینی را احساس کردم.

کمی بالاتر، مستعمره ای از بیورها همچنان نگه داشته بودند، اما به سختی. در پشت لبه بلند سد آنها، حوض یخ زده ای که بزرگتر از زمین ترشی توپ نبود، در برابر صخره ای محض قرار داشت. لکه‌های بلند روی گرانیت نشان می‌دهد که ماه‌ها پیش آب به‌سرعت در حال ناپدید شدن کجا ایستاده بود. حوض کوچک و پوشیده از یخ تقریباً جامد بود و انبار بیورها، دسته‌ای از ساقه‌های بید را که در پاییز گذرانده بودند، در جای خود قفل کرده بود. فقط یک دهانه باریک از آب آزاد، تقریباً به قطر یک سطل پنج گالن، به صخره پاشیده شد: تنها نقطه خروج مستعمره از قلعه یخ زده اش.

بیورها، البته، به خوبی با زمستان سازگار هستند. آنها معمولاً ماههای یخبندان را با تغذیه و شادی زیر سقف یخی به شادی فوکهای قطبی می گذرانند. اما این وضعیت غیرعادی و خطرناک به نظر می رسید. نهر آنها تقریباً خشک شده بود، ذخایر غذایی آنها یخ زده بود و حوض آنها تقریباً در زمان واقعی ناپدید می شد. Beavers همیشه گزینه خروج را داشت، این تا حد زیادی درست بود. اما از آنجایی که این نهر فقط دارای حفره های پراکنده آب بود، این به معنای راه رفتن طولانی مدت در خشکی بود – نه روش ترجیحی سفر برای پستانداران نیمه آب. و آن کایوت‌های زوزه‌کشی بودند که باید نگرانشان بود.

مارک در حالی که صحنه را از بالای یک بلوف بررسی می‌کردیم، گفت: «فکر می‌کردم وقتی اوضاع خیلی بد شد، او را از اینجا بیرون کنند. “اما وقتی آنها مستقر می شوند، می گویند، نه، اینجا خانه است، مرد.”

خیلی تاریک است. آیا نصف شب از خواب بیدار می‌شوی که نگران آنها هستی؟» جس گفت.

مارک اعتراف کرد: “کمی.”

یک هفته قبل از آن مارک و گربه از کلنی بازدید کرده بودند و یک دسته هویج تحویل داده بودند، غذایی که بیورها را مجذوب خود کرد. در کل من آن را دوست دارم. اما سبزیجات هنوز روی یخ دست نخورده بودند. (شاید نشانه امیدوار کننده ای باشد که موجودات به طور فعال از گرسنگی نمی میرند؟) آنها همچنین مشاهده کرده بودند که بیش از حد بالغ از سوراخ بیرون می آید تا از بید کوچکی که در یخ بسته نشده بود تغذیه کند. گربه گفت: “او سرش را بیرون می آورد و یکی از آن شاخه ها را می گرفت و پایین می کشید.”

امروز بیور هیچ جا دیده نمی شد، هرچند هر از گاهی صدای جغجغه توخالی بدن یک جونده بزرگ را می شنیدیم که زیر یخ حرکت می کرد و می دیدیم که آب متلاطم در هوای تنفسی موج می زند. همانطور که نفسمان را حبس می کردیم و باد خاموش می شد، صدای جیغ و ناله بچه های کوچک، نوزادان را نیز می شنیدیم که از یک سوراخ پنهان بلند می شدند. تعبیر نکردن تماس های آنها به عنوان فریاد کمک سخت بود.

***

اخلاقی بودن این داستان جریان خاص چیست؟ سخت است که آن را به عنوان یک تمثیل آنتروپوسن نبینیم: آب و هوا در حال تغییر است، منابعی که زمانی قابل اعتماد بودند زودگذر می شوند، برادران وحشی ما در رنج هستند و غیره. و به طور گسترده نوشته شده است، همه اینها قطعا درست است.

اما من همچنین مطمئن نیستم که این درس همیشه سبز برای Sevenmile Creek صدق کند. ادبیات Beaver مملو از داستان های مشابه است که در آن ناظران هوشمند متقاعد می شوند که زمستان برای مستعمره محبوب عذاب خواهد بود. انوس میلز، طبیعت شناس کلرادو، در شاهکار خود در سال 1913 در دنیای بیورها، مشاهده ای از یک کلبه بیش از حد را توصیف می کند که تنها سرنشین آن توسط یخ در طی یک سرماخوردگی بسته شده بود. وقتی میلز و یکی از دوستانش دیوارهای کابین را شکستند و به داخل خزیدند، متوجه شدند که بیش از حد با موفقیت در شرایط سخت مقاومت کرده است. میلز گزارش داد: “(T) او از چوب و پوست چند چوب سبز رنگی که در پاییز در خانه ساخته شده بود زندگی می کرد.” با این حال، میلز، که متقاعد شده بود که بیش از حد خسته به نظر می رسد، برای شش هفته آینده برای او ذخایر معمولی از آسپن آورد. سرانجام حوض آب شد و “دوباره پیرمرد در آب ظاهر شد.”

به نظر می رسید میلز معتقد بود که جان بیش از حد را نجات داده است، و شاید هم چنین کرده است. مطمئناً این موجود قدردان هدایا بوده است. به نظر من، هر چند، به نظر می رسد که بیش از حد به لطف هوش ذاتی و تدبیر خود به خوبی عمل کرده است.

یا نویسنده هوپ رایدن را در نظر بگیرید که کتاب او در سال 1989 منتشر شد حوض لیلی کارهای زیادی انجام داد تا بیس‌ها به محبوبیت عمومی تبدیل شوند. یک پاییز، رایدن شروع به نگرانی کرد که مستعمره بومی او، که او زمان و عشق زیادی در آن سرمایه گذاری کرده بود، به اندازه کافی برای زمستان آماده نشده بود. او با بررسی بوته‌های رقت‌انگیز زغال اخته و لور کوهی نوشت: «باید به این نتیجه می‌رسیدم که ذخیره‌سازی غذای زمستانی آن‌ها چیزهای زیادی باقی می‌ماند. آیا آنها با چنین چیزهایی زنده می مانند؟ چرا آنها نقل مکان نکرده‌اند؟» مانند میلز قبل از او، او به آنها شاخه‌های آسپن داد و شک داشت که بدون کمک زنده بمانند. او پس از گذاشتن بار به آنها گفت: “ما برای شما شام کریسمس آوردیم.”

اما وقتی بهار آمد، رایدن متوجه شد که نباید نگران باشد:

“(من) کشف شگفت انگیزی کردم. خط ساحلی پر از صدها ریزوم زنبق سیاه شده بود، زباله هایی که پس از یخ ریخته شده بودند. و هر یک از آنها تا حدی خورده شد. پس بیورها زمستان را اینگونه گذراندند! من ده ها ریشه فیبری بلند را بررسی کردم، آنها را باز کردم و به داخل نگاه کردم. آنها قوام سیب زمینی خام را داشتند. واضح است که بیورها این ریشه های باتلاق را از گل و لای پایین بیرون آورده و در تمام مدت حبس طولانی خود تحت حمایت آنها بوده اند. بنابراین، اهدای شاخه‌های ما به هیچ وجه ضروری نبود!»

تمایل به نگرانی در مورد بیس‌ها و حتی مداخله از جانب آنها آشکارا رایج و کاملاً قابل درک است – ما در زمستان به پرندگان غذا می‌دهیم، چرا به بیش‌ترها غذا نمی‌دهیم؟ و قطعا خیلی انجام دادن هر زمستان از گرسنگی، شکار یا قرار گرفتن در معرض مرگ می میرند. بدیهی است که فصل خطرناکی برای هر موجودی است. بیشتر کرچک کانادایی همچنین ظاهری همه کاره و هوشمند است. Beavers استراتژی‌ها و تکنیک‌هایی برای بقا دارند که طی میلیون‌ها سال تکامل کامل شده‌اند که ممکن است نتوانیم آن‌ها را درک کنیم یا به آنها اعتماد نکنیم. همانطور که باب آرنبک، ناظر بیش از حد، بیان کرد یک پست وبلاگ با توجه حوض لیلی: “من همیشه حدس می‌زنم که بیش‌ترها کار خود را بهتر از من می‌دانند.”

پس داستان Sevenmile Creek کجا را ترک می کند؟ مانند حماسه ها و جریان ها، ادامه دارد. به نظر می رسد که بیش از هفت مایلی بیش از حد ممکن است در تنگنای وخیم باشند. هنگامی که در اواخر این زمستان از آنها بازدید می کنیم، ممکن است آنها را از بین رفته یا مرده ببینیم. به نظر من حمل هویج و تکه های پنبه برای آنها کاملاً موجه و دلسوزانه است، با توجه به همه راه هایی که در طول چند قرن گذشته زندگی آنها را سخت تر کرده ایم. همانطور که جس بعداً به من گفت، “چرا به همسایه کمک نکردم؟” اما این امکان نیز وجود دارد که آنها حتی بدون ما راهی پیدا کنند، همانطور که معمولاً انجام می دهند و از ذخایر مخفی حیله گری، خلاقیت و آمادگی استفاده می کنند. این داستان پخش خاص هنوز ممکن است پایان خوشی داشته باشد.

بالاخره آنها این مدت دوام آورده اند. مارک گفت: “فکر کردم آنها یا بیرون می روند یا غر می زنند.” “خب، آنها هنوز هم لگد می زنند.”

عکس‌ها: حوضچه سون مایل بیور و یکی از ساکنان آن، توسط مارک بیردزلی.



Source link